۱۴۰۲ اسفند ۲۸, دوشنبه

سخنرانی جاوید رحمان گزارشگر ویژه سازمان ملل درباره ایران در پنجاه و پنجمین اجلاس شورای حقوق بشر

 سخنرانی جاوید رحمان گزارشگر ویژه سازمان ملل درباره ایران در پنجاه و پنجمین اجلاس شورای حقوق بشر

جاوید رحمان، گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوق‌بشر در ایران
جاوید رحمان، گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوق‌بشر در
 ایران

سخنرانی جاوید رحمان گزارشگر ویژه سازمان ملل درباره ایران در پنجاه و پنجمین اجلاس شورای حقوق بشر: کولبران کرد و سوخت‌بران بلوچ توسط رژیم به‌قتل می‌رسند. هم‌چنین بهاییها و پیروان مذاهب مختلف مانند صوفیها به‌خاطر اعتقاداتشان مورد سرکوب قرار می‌گیرند.

من گزارشهایی دیده‌ام که گزارشگران و فعالان حقوق‌بشر در زندانها مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند. حقوقدانان، روزنامه‌نگاران، فعالان به‌خاطر فعالیت‌هایشان به‌خاطر استفاده ار حق آزادی بیان دستگیر شده‌اند.

دست‌کم ۱۲۰۰اعتراض و اعتصاب کارگری صورت گرفته است. بسیار نگران‌کننده و فاجعه‌بار است که چنین کشتارهایی علیه زنان و کودکان با مصونیت کامل عاملان در ایران صورت می‌گیرد.

گزارشهایی بسیار نگران‌کننده هست که اقداماتی مانند تجاوز در زندانها انجام می‌شود که علیه این معترضان صورت گرفته است.

زنان در ایران هم‌چنان با سرکوب و تبعیض مداوم مواجهند این سرکوب علیه زنانی است که با حجاب اجباری مخالفت می‌کنند.

رژیم به اقدامات سرکوبگرانهٔ خود علیه کرامت زنان ادامه می‌دهد.

گزارشهایی بسیار نگران کننده‌یی است که اقداماتی مانند تجاوز در زندانها انجام می‌شود.

زنان در ایران هم‌چنان با سرکوب و تبعیض مداوم مواجهند این سرکوب علیه زنانی است که با حجاب اجباری مخالفت می‌کنند.

رژیم به اقدامات سرکوبگرانهٔ خود علیه کرامت زنان ادامه می‌دهد. پیامکهایی به زنان ارسال می‌شود که آنها را به‌خاطر عدم رعایت حجاب تهدید می‌کنند.

پلیس اخلاق را تحت لوایحی که اخیراً در مجلس تصویب شده به راه انداخته‌اند. این لایحه تبعیض را نهادینه می‌کند و مجازاتهایی حتی شلاق را علیه آنها اعمال می‌کند.

من خواهان این هستم که همه نوع تبعیض و اذیت و آزار علیه زنان در ایران لغو شود و آنها بتوانند مشارکت برابر در زندگی اجتماعی داشته باشند.

من خواهان اجرای کنوانسیون حقوق زنان و منع سرکوب زنان در ایران هستم.

چنان که در گزارشهای قبلی هم متذکر شده‌ام، من به‌شدت نگران اعدام و افزایش اعدامها در ایران هستم. دست‌کم ۸۳۴ نفر در سال ۲۰۲۳ در ایران اعدام شده‌اند که یک افزایش ۴۳درصدی نسبت به سال ۲۰۲۲ را نشان می‌دهد.

دست‌کم ۴۷۱مورد از این اعدامها راجع به مواد مخدر هست.

تعدادی از اعدام شدگان به کودکان بزهکار مربوط می‌شود. اعدام زنان و دستگیریهای خودسرانه در ایران صورت می‌گیرد.

علاوه بر این‌که خواهان این هستم که عاملان کشتار سال ۱۴۰۱ باید مورد تعقیب قرار بگیرد، سازمان ملل بایستی اعدامهای جمعی در دههٔ ۶۰ و قتل‌عام سال۶۷ را باید مورد رسیدگی قرار دهد.

من امیدوارم که مأموریت گزارشگری ادامه پیدا کند تا صدای بی‌صدایان شنیده شود.

من در پایان دورهٔ ۶ساله مأموریت خود از مردم ایران به‌خاطر شجاعتشان و کمکهایشان به من طی این دوره تشکرمی‌کنم.

نماینده آمریکا در اجلاس حقوق‌بشر: مقامات رژیم ایران تنها در سال ۲۰۲۳ نزدیک به ۸۳۴ نفر را اعدام کردند

 نماینده آمریکا در اجلاس حقوق‌بشر: مقامات رژیم ایران تنها در سال ۲۰۲۳ نزدیک به ۸۳۴ نفر را اعدام کردند

اجلاس شورای حقوق‌بشر ملل متحد
اجلاس شورای حقوق‌بشر ملل متحد

نماینده آمریکا در پنجاه و پنجمین اجلاس حقوق‌بشر گفت: مقامات رژیم ایران تنها در سال ۲۰۲۳ نزدیک به ۸۳۴ نفر را اعدام کردند که ۴۳ درصد نسبت به سال ۲۰۲۲ افزایش داشته است.

نماینده کانادا نیز در این اجلاس گفت: کانادا از گستره و شدت نقض حقوق‌بشر توسط مقام‌های رژیم ایران، از جمله مواردی که با هدف جلوگیری از تظاهرات عمومی مشروع و درخواست پاسخگویی، از جمله از طریق بازداشت خودسرانه و شکنجه انجام شده، نگران است.

 

نماینده اتحادیه اروپا نیز در این اجلاس گفت: وضعیت حقوق‌بشر در جمهوری اسلامی هم‌چنان وخیم است. همان‌طور که در گزارش پیش روی ما آمده است، حقوق آزادی عقیده و بیان، آزادی مذهب یا عقیده و هم‌چنین آزادی تجمعات به‌طور فزاینده‌یی محدود شده است.

همه‌عمر زیستن در فساد با «سلب حق حاکمیت مردم»

 همه‌عمر زیستن در فساد با «سلب حق حاکمیت مردم»

۴۵سال فساد... .
۴۵سال فساد... .

     اصطلاح «حاکمیت مردم» از ترم‌های سیاسی یا عبارت‌هایی‌ست که طی بیش از چهار دهه‌ی گذشته، بیشترین استفاده را در ادبیات سیاسی ایران داشته است. این عبارت در تحلیل‌های گوناگون سیاسی به‌حدی مورد نقد واقع شده که می‌توان گفت در هیچ‌کجای دنیا این‌قدر توجه برنینگیخته است. علت در چیست؟ در این است که این عبارت یا ترم، مورد بیشترین تعدی‌ها، هتک حرمت‌ها و سلب هویت از جانب حاکمیت آخوندها واقع شده است.

 

      از چهل‌وپنج سال پیش تا کنون، اساس مشکلات مردم ایران در امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، ورزشی و علمی ریشه‌یی مشترک داشته و دارند و آن، نقض حاکمیت مردم از خمینی تا خامنه‌ای بوده است. از خمینی تا خامنه‌ای فقط حاکمیت باندهای متصل به ولی فقیه جریان داشته است و نه حق حاکمیت مردم از طریق سازوکارهای قانونی و صنفی آن.

 

      در هر حاکمیت دموکراتیک، «حاکمیت مردم» از طریق قانون اساسی، انتخابات، سندیکاها، اتحادیه‌ها، شوراها و نظارت بر قوای سه‌گانه اعمال می‌شود. طی ۴۵ سال گذشته کدام‌یک از این طرق، در حاکمیت آخوندها سر جای خودش قرار داشته است؟

 

      اگر در این بیش از چهار دهه، ریشه و بنیاد تمام اعتراضات، اعتصابات، قیام‌ها، فرار مغزها، بحران اقتصادی و معیشت و...تا اندام‌فروشی و کودکان کار و...را زیر ذره‌بین بنگریم، می‌بینیم اولین پله‌ی صدارت ارتجاع آخوندی با «سلب حق حاکمیت مردم» شروع شده است. کشاکش بین جبهه‌ی مردم و مبارزان و قیام‌آفرینان با حاکمیت ملایان همواره بر سر غصب حاکمیت مردم توسط قومی اشغال‌گر بوده است و ادامه دارد. این واقعیت هم‌اکنون تبدیل به مکافات غاصبان حاکمیت مردم در هیأت «جمهوری اسلامی» شده و سر از رسانه‌های خودی‌شان درآورده است.

 

      اعتراف به این واقعیت البته به‌ساده‌گی نبوده است. بهای سنگین کشاندن خودی‌های این حاکمیت به این اعتراف، بیش از ۱۰۰ هزار گل سرخ محبوب آزادی، داغ هماره زنده‌ی هزاران مادر، نابودی هزاران خانواده، پرپر شدن میلیون‌ها عشق والای انسانی، فقر و فاقه میلیون‌ها ایرانی، آواره و تبعید شدن هزاران آزادی‌خواه، فرار سرمایه‌های علمی و اقتصادی و فرهنگی کشور، نابودی بسیاری جنگل‌ها و دریاها و طبیعت ایران و هزینه‌ی میلیاردمیلیارد پول ایران برای تروریسم بین‌المللی بوده است و هنوز ادامه دارد.

 

      شواهد اعتراف به «سلب حق حاکمیت مردم» و اشغال‌گر و چپاول‌گر بودن تمام‌عیار حکومتی با عنوان بی‌مسمای «جمهوری اسلامی» را از یک رسانه‌ی حکومتی دنبال می‌کنیم.

      روزنامه‌ جهان صنعت در شماره‌ی ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ طی گفت‌وگو با یکی از عناصر باند اصلاحاتی، محورهایی از نشانه‌های «سلب حق حاکمیت مردم» و آثار آن را بر وضعیت حکومت آخوندی و موقعیت کنونی جامعه‌ی ایران درج نموده است. این محورها را مرور می‌کنیم؛

 ۱ــ این حجم فساد سیاسی، اقتصادی، مالی و اداری در نظام ملایان ــ که هرگز انتهایی نداشته است و ندارد ــ ریشه‌ی بنیادین دارد:

«منشأ اصلی فساد، سلب حق حاکمیت مردم است. در زمان تصدی وزیر کشاورزی دولت انقلابی، اسنادی منتشر شد که نشان می‌داد شخص وزیر و چند نفر از مقام‌های ارشد وزارت کشاورزی در فسادی به مبلغ ۱۱۷۱ میلیارد تومان نقش داشته‌اند.»

۲ ــ راهنمای دولت، قانون اساسی نیست، بلکه باندمحوری‌ست:

«ما امروز شاهدیم که وزیر کشور صراحتاً اعلام می‌کند که دولت انقلابی مجری افکار و آرای مصباح یزدی است.»

۳ ـ مجلس، باندی از بازوهای ولی فقیه است، نه حافظ قانون اساسی و نماینده‌ی مردم:

«مجلس واقعی در کار نیست. نظارتی واقعی بر عملکرد دولت وجود ندارد.»

۴ــ رئیس دولت، تضمین تداوم دزدی و اختلاس سازماندهی‌شده در کشور و آمر سانسور برای جلوگیری از اطلاع‌رسانی به مردم است:

«برخی رسانه‌ها اعلام کردند که شورای‌عالی امنیت ملی که ریاستش با رئیس‌جمهوری است، به رسانه‌ها گفته که دیگر درباره پرونده چای دبش ننویسید!»

۵ ـ در نظام ولایت فقیه انتخابات و حق رأی مردم در کار نیست. این کارها پوش و محمل است برای تثبیت سلطه و چپاول:

 «حق حاکمیت مردم که بنابر قانون می‌توانند از طریق انتخابات اعمال کنند، از آنان سلب شده. تمام اختیارات مجری و هیأت اجرایی به شورای نگهبان واگذار شده. این نهاد عملاً حق حاکمیت مردم را سلب کرده و انتخابات را از معنا تهی کرده است...انتخابات مختلفی که در این سال‌ها برگزار شد، انتخابات نبود، بلکه چالشی بود برای استفاده از این حق قانونی و مشروع!»

۶ ـ در نظام ملامحور، تفکیک قوا وجود ندارد. سه قوه یعنی اتحاد در یک باند تحت امر ولی فقیه برای حاکمیت اجباریِ اقلیتی اشغال‌گر بر یک ملت:

«مشکل انتخابات اخیر این بود که این نهادها در این سال‌ها عملاً یکدست و یکپارچه شده‌اند. اما در عمل نه خبری از مشارکت بود، نه نشانی از رقابت واقعی...در انتخابات ۹۸ که مشارکت حداکثری محقق نشد، سخنگوی وقت شورای نگهبان صراحتاً اعلام کرد که مشارکت حداکثری نمی‌خواهیم.»

۷ ـ منبع درآمد دولت‌ها و ارگان‌های حاکمیت جمهوری اسلامی از طریق گردش استاندارد اقتصاد و علوم مملکت‌داری نیست، بلکه استثمارزی و چپاول‌محور است:

«در حال حاضر ۴۰ درصد بودجه متکی به درآمد نفت است و ۶۰ درصد متکی به درآمدهای مالیاتی. مالیات‌ها چنان افزایش یافته که مردم دیگر قادر به تحمل نیستند؛ شاید تنها یک جرقه، منجر به شکل‌گیری وضعیتی شود که دیگر کسی قادر به مدیریت اوضاع نباشد.»

۱۴۰۲ اسفند ۲۶, شنبه

گرفتن حق «انتخاب» زنان، این بار به بهانه «کودکان کمپ اشرف» – زینت میرهاشمی

 گرفتن حق «انتخاب» زنان، این بار به بهانه «کودکان کمپ اشرف» – زینت میرهاشمی


زینت میر هاشمی سر دبیر نبرد خلق عضو شورای ملی مقاومت

به همان‌گونه که در فیلمهای ساخته شده وزارت اطلاعات با هزینه‌های زیاد و رانتهای حکومتی تاکنون علیه سازمان مجاهدین و نیروهای چپ، خروارها تحریف، دروغ و حقه‌بازی را به کار برده‌اند، این بار یورش مدافعان فرهنگ ارتجاعی علیه حق انتخاب، استقلال، آزادی زنان در فیلم «کودکان کمپ اشرف» در سوئد رونمایی شد.
بازیگران این فیلم به بهانه بازپس‌گیری دوران «کودکی گمشده» چهار نفر از بزرگسالانی هستند که از شرایط جنگی نجات داده شدند و اکنون تمامی حقوق زنان به‌عنوان یک انسان آزاد را زیر پا گذاشته‌اند. به نظر می‌رسد کارگردان این فیلم نمی‌خواهد شرایط نجات آن «کودکان» را درک کند و یا به فرموده نباید درک کند.
از اکران این فیلم تقریباً دو ماهی می‌گذرد. از آنجایی که این فیلم را، صرف‌نظر از ماهیت سازنده و کارفرمای آن، با باید در چارچوب جوسازی کهنه شده وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی علیه نیروهای مبارز ارزیابی کرد، پرداختن به خود فیلم از نظر ساخت، ضرورتی ندارد. با گذشت زمان و ادامه سمپاشیهای وزارت اطلاعات و آخوندهای کت و شلواری و کراواتی در خارج از کشور، وظیفه وجدانی و اخلاقی خود می‌دانم که با توجه به شناخت از جایگاه زنان در سازمان مجاهدین خلق ایران، از حقوق آنان دفاع کرده و به چند نکته محوری در رابطه با حقوق زنان بپردازم.
در این فیلم، گناه مادر یکی از راویها، تن ندادن به خواسته همسر سابق اش است که به بندگی کشیدن زن و «استفاده ابزاری» از فرزند تن نداده است. پشت‌پرده این‌گونه فیلمها مادران حق فعالیت سیاسی و مبارزه علیه دیکتاتوری و شورش علیه نظم ضد زن را ندارند. داشتن فرزند، همسر، خانواده را می‌توان به‌عنوان مانع مقابل آنها گذاشت. آیا مادرانی که در سیاه‌چال‌های جمهوری اسلامی از زندگی کردن با فرزندان و یا خانواده های‌شان محروم هستند، مقصر هستند یا رژیم وحشی که این زندگی را برای آنها و کودکان‌شان تحمیل کرده است. آیا زنان بارداری که در قتل‌عام تابستان ۶۷ سر بدار شدند مسئول قتل کودک به دنیا نیامده خود هستند یا رژیم؟ آیا مبارزانی که در برابر خانواده‌های خود ایستادند و راه دیگری برای تغییر نظام کهنه برگزیدند و اعدام یا تبعید شدند در داغدار کردن مادران و پدران خود مقصر هستند یا رژیم که زندگی را از آنان گرفت. آیا مادری که فرزندش را به رژیم تحویل داد و به چوبه‌های دار سپرد را باید تشویق کرد یا فرزندی که در برابر پدر آخوندش ایستاد و قهرمانانه شهید شد.
سؤال اساسی این است که در مبارزه و مقاومت علیه یک استبداد مذهبی با سرکوبگری ماورای فاشیستی، کدام راه ارزش دارد. کدام راه به فرهنگ مترقی برای برابری جنسیتی زنان یاری می‌رساند؟ طبیعی است که پاسخ به این سؤالها، بستگی به این دارد که چه میزان درک از دموکراسی، احترام به حق انتخاب، حق مبارزه، تشکل‌یابی و فهم از سکولاریسم، کثرتگرایی و در نهایت چگونگی تغییر رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه داشته باشیم.
خروجی تهوع آور فیلمهایی در ردیف ساخته‌های وزارت اطلاعات، به همان‌گونه که در فیلم «کودکان کمپ اشرف» مشاهده می‌شود، مقصر زنانی هستند که به جای آشپزخانه و تربیت فرزند، مبارزه و مقاومت را با هزینه سنگینی انتخاب کردند.
از نظر عاطفی به مسأله بنگریم. آیا تصمیم زنان مجاهد و تشکیلات آنان برای نجات صدها کودک در بحبوحه جنگ عراق و کویت و به سلامت روانه کردن آنان به کشورهای امن کار اشتباهی بوده؟ اگر صدها کودک در زیر بمبارانها جان‌شان از بین می‌رفت، امروز چگونه با خانواده‌های آنها برخورد می‌شد؟ لابد کارگردان خیلی «متعهد به حقوق کودکان» فیلمی در وصف غیرمسئول بودن مادران می ساخت.
رسانه حکومتی جام جم (۱۲ دی ۴۰۲) در مقاله‌یی با عنوان «اشرف علیه زنان»، پیرامون فیلم «سرهنگ ثریا»، نوشته است: «خانم ثریا عبداللهی، شخصیت اصلی فیلم «سرهنگ ثریا» با حضور در استودیوی جام پلاس به شرح وضعیت اسفناک زنان در کمپ اشرف پرداخت و بلایی که مروجان پروژه “زن زندگی آزادی” سر زنان و دختران این مرز و بوم می‌آورند را برایمان ترسیم کرد. . ». . از عنوان تیتر و مصاحبه این زن به فرموده وزارت اطلاعات، دیدگاه متعفن و هدف سازندگان این‌گونه فیلمها نسبت به زن را می‌توان به‌خوبی دید.
در مورد زنان و جوانان، چگونه است که در کشورهای دموکراتیک مبارزه جوانان برای محیط‌زیست، علیه نظم سرمایه‌داری، برای برابری و آزادی مقدس است اما برای زنان و جوانان ایرانی، در ردیف نقض حقوق کودکان شمرده می‌شود.
در زمان شاه ما زندانیان سیاسی زیر ۱۸ سال داشتیم. من خودم یکی از آنها بودم. در سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران جوانان دانش‌آموز داشتیم یکی از آنها من بودم. ورود جوانان به مبارزه یک افتخار بود. در شرایطی که رژیم دختران ۱۳ ساله مجاهد را در دهه ۶۰ اعدام می‌کرد، به جوانان زندانی زیر ۱۸ ساله تجاوز می‌کرد، جوانان زیر ۱۸ سال در خیابان با سلاح پاسداران به‌قتل می‌رسیدند، در زندان شکنجه می‌شدند، چرا ورود جوانان به مبارزه مورد سؤال قرار می‌گیرد؟ آیا سازمانهای سیاسی علاقه ندارند که جوانان را در تشکیلات خودشان جذب کنند؟ آیا تداوم راه مبارزه پدر و مادر برای فرزند گناه محسوب می‌شود؟
باز گردیم به موضوع فیلم. در مورد این فیلم زیاد نوشته شده است. این فیلم هم بنا‌ به موضوع آن یعنی تشکیلات سازمان مجاهدین، انگیزه کُنش و واکنش‌های زیادی شده است. تا جایی که واکاوی نمایش این فیلم و پرداختن به چرایی تولید آن، آن هم در کشور دموکراتیکی مانند سوئد، «نقض آزادی بیان» شمرده می‌شود. بنا‌ به اصول مدافعان «دموکراسی و آزادی بیان یک طرفه» کسانی که در این فیلم حقوق‌شان لگدمال می‌شود، حق «آزادی بیان» و اعتراض به حقه و فریب کارگردان را ندارند. این از فرهنگ ملاهای حاکم بر ایران است که پاسخ به هر لجن‌پراکنی را «نقض آزادی بیان» اعلام می‌کند.
نمایش این فیلم به مذاق رژِیم ضد زن و ضدبشر جمهوری اسلامی، بسیار خوش آمده است. زیرا از در ردیف تولید فیلمهای فرمایشی و مبتذل در داخل ایران علیه نیروهای مترقی و چپ، به‌ویژه سازمان مجاهدین خلق، موفق به تولید فیلمی علیه تمامی ارزشهای مبارزاتی این بار در خارج از کشور شدند. یعنی رژیم فرهنگ مبتذل ضد زن و ضد مبارزه و مقاومت را هم به خارج از مرزها صادر کرد. برای همین به این فیلم هم در رسانه‌های حکومتی زیاد پرداخته شده و خوش خوشانشان شده است.
انجمن شناخته شده و بدنام «نجات» وابسته به وزارت اطلاعات که خبر اکران فیلم را پخش کرده نوشته است که این ۴ نفر راوی در فیلم از «صدها کودکی هستند که در اوایل دهه ۱۹۹۰ به سوئد قاچاق شدند تا پدر و مادرهایشان بتوانند همه وجود خود را وقف مبارزه برای جنبش مارکسیست– اسلامی مجاهدین خلق کنند». چه گناه بزرگی که جان صدها کودک نجات داده شد تا کارفرمای «انجمن نجات» فرصت نیابد با کشته شدن برخی از آن کودکان روضه دلسوزی بخواند.
این فیلم را باید فیلمی سیاسی اجتماعی و جانبدار، خوراکی برای رژیم با داشتن مخاطبانی مشخص از آخوند عمامه‌دار تا آخوند کراواتی و کت و شلواری بررسی کرد. بدون شک کسانی که دنبال واقعیت باشند، به‌دنبال روایت «۱۲۰ کودک مجاهدین خلق» (به آمار همین انجمن) در سوئد و هزاران جوان دیگر هوادار این سازمان در کشورهای اروپایی و آلبانی خواهند رفت. آنها را مورد سؤال قرار دهند. بیانیه‌ها، مصاحبه‌های این افراد در دسترس همگان است.
متأسفانه مبارزه کردن برای تغییر شرایط و رهایی از ارتجاع مذهبی در ایران بهای سنگینی دارد. سلول جامعه در ایران، خانواده به ریاست مرد است. در مبارزه برای تغییر وضع موجود به نفع برابری جنسیتی و رفع تبعیض مضاعف، بار سنگینی بر دوش زنان به‌عنوان مادر، همسر و زن آزاده قرار دارد. در این مورد به صفی از زنان مبارز در زندان که دوری از فرزند و خانواده را تحمل می‌کنند و در برابر خواسته‌های رژیم سرخم نکرده‌اند، و بیشمار زنانی که راه و روش تسلیم را انتخاب نکرده و نمی‌کنند، درود می‌فرستم.
آدینه ۲۵ اسفند ۱۴۰۲ – ۱۵ مارس ۲۰۲۴

مچ گیری به سبک عملیات پیچیده چند وجهی - رضا محمدی

  مچ گیری به سبک عملیات پیچیده چند وجهی

 

هرچند بلاهت و سفاهت مزدوران وزارت اطلاعات و اصرار بر نشان دادن آن تعجب آور  نیست، با این حال هر چه زمان می گذرد و هر چقدر بر اعتلای مقاومت خونین مردم ایران در میان جوانان میهن افزوده می شود و حقانیت آن در راه  مبارزه  برای آزادی و رهایی از "استعمار چکمه"   و "ارتجاع نعلین" اثبات می شود، شاهد این حقیقت انکار ناپذیر هستیم که چگونه و به همان نسبت و  یا چه بسا بیشتر، پس مانده های "شاه" و مزدوران "شیخ" از فرط استیصال در برابر آن "گو گیجه" می گیرند (گو مخفف گاو) و مانند این حیوان مفید شیرده گاهی اوقات از فرط دست پاچگی  و برای ابراز و اثبات هر چه بیشتر نوکری خود، چشم بسته به تکاپو می‌افتند و دچار سردرگمی و هذیان گویی مبرم می شوند.

نمونه اخیر، حکایت حدیث خواندن مفصل از این مجمل است:

آقای اصغر ادیبی، قهرمان ملی فوتبال و عضو شورای ملی مقاومت ایران، در مطلبی که در ارتباط با مستند سراسر دروغ  "کودکان کمپ اشرف" با عنوان "نوجوانان ورزشکار، جوانان مجاهد و مبارز در سایت همبستگی  نوشته است (۲۷ بهمن ۱۴۰۲) اشاره ای به صحبت انجام شده بین آقای مسعود رجوی و اسماعیل وفا یغمایی در سال ۱۳۷۶ می کند.

وفا یغمایی معرف حضورهمگان است، همان شاعر ابله مفلوکی که سالهاست از حضیض خیانت به بلاهت رسیده، فرومایه ای  که مانند زالو در خانه مجاهدین زیست و از "نان و نام و خون و اعتماد" آنها تغذیه کرد و در نهایت هم جنس و هم نفس مزدور نفوذی، ایرج مصداقی، و پرویز ثابتی جنایتکار و امثالهم شد و به "پا اندازی" سیاسی برای بچه شاه و حفظ بقای سپاه پاسداران جهل و جنایت رژیم آخوندی مشغول است.

بفاصله کوتاهی پس از انتشار این مطلب، یغمایی با انتشار کلیپی به جای پرداختن به محتوای این گفتگو و صحت و سقم آن، ازآنجا که دستش خالی بود ونمی‌توانست درمورد محتوای حرفها چیزی بگوید به تکرار مسخره تاریخ ۱۳۶۷ که در اصل ۱۳۷۶ بوده پیله کرده تا از اصل مساله در برود بگذریم که من این مطلب را در سایت مجاهد دیده بودم که نوشته بود ۱۳۷۶. اما فرض کنیم که چنین اشتباهی هم بود.

تا آنجا که من میدانم اسماعیل یغمایی که  نفی حرفهای آقای ادیبی را روی یک عدد سوار کرده مگر درسال ۱۳۶۷ عضو شورا بوده که به این عدد پیله کرده و یا مگر درسال ۶۷ انتخابات مسئول اولی مجاهدین برگزار شده است . متوسل شدن به این عدد چنته خالی این عنصر مفلوک را نشان می‌دهد،

سالهاست که آب شویه خوکچه شاعر، اسماعیل وفا یغمایی، کشیده و به دریچه زرد فاضلاب وزارت روانه شده اما به وقت نیاز و بفرموده با دمیده شدن روح جدید در جنازه متعفن اش، مانند ویروس زامبی (به گونه سمبلیک) به حرکت در می آید.

حقیقت و کل ماجرا این بوده که این فرومایه در آن زمان، یعنی در سال ۱۳۷۶، حاضر به پذیرش پسرش نزد خود و نگهداری از آن  نبوده و تلاش می کرد به هر طریقی که شده، از دست این "سرخر مزاحم" خلاص شود تا بتواند آزاد زندگی کند و مستمراً با دستخط و امضای خودش اصرار داشت که پسرش به عراق نزد مجاهدین برود. حالا دوقورت ونیمش هم باقی مانده به تکرار حرفهای وزارت می پردازد

اسماعیل وفا یغمایی سالهاست که مرزهای  رذالت و دنائت را  طی کرده و امروز، در کسوت جیره خوار، هم از اصطبل شاه ارتزاق می کند و هم از طویله شیخ  امرار معاش و به یک منبع لجن و فاضلاب تبدیل شده است.

عجب حکایتی دارد اسماعیل یغمایی، خودش مزدور، برادرش مزدور ( ابوالقاسم یغمایی مسئول انجمن نجات وزارت اطلاعات در استان یزد) پسرش مزدور و غیره .... 

نام و یاد مجاهد شهید " علی امیرکبیر یغمایی سبز که اگر امروز بود و شاهد این همه خباثت، پس فطرتی و خود فروشی، خود می دانست که چگونه بر پوزه این مزدوران بزند، همانگونه که بر پوزه جنایتکاران زندان وکیل آباد مشهد زد. 

یاد و خاطره حمید اسدیان نیز به نیکی که چه زیبا و با قلم شیوای خود دگردیسی و استحاله این شاعر "مفت خور و مفت بر" را بیان کرد. فردی که  پس از دوری از مناسبات پاک و بی‌آلایش مجاهدین، در مقام عمله رژیم، به یک دنیا چرک و عفونت و پلیدی و دجالیت و مواجب بگیر تبدیل شده است.

پس از اراجیف گویی عادت گونه و مشمئز کننده یغمایی مفلوک  که دچار بیماری ذهنی است و از گو گیجه رنج می برد و یک بار دیگر ترشحات گندیده و بدبوی مغزی  خود را  در پاسخگویی به مقاله آقای اصغر ادیبی  در مورد مستند سراپا دروغ "کودکان کمپ اشرف"  بیرون ریخت، چند مزدور حقیر و دون پایه مانند حنیف حیدرنژاد و یک "مزدور لوده" و روان پریش بنام  سیامک نادری که با مزدور نفوذی در امر خدمت به وزارت اطلاعات و لجن پراکنی مسابقه گذاشته است نیز بفرموده  مانند دیگر مور و ملخها دست بقلم شدند تا یغمایی تنها نماند.

بدون هر گونه مناقشه ای، این یک حقیقت محض است که اسماعیل وفا یغمایی و ایرج مصداقی در سلسله مراتب مزدوری یک سر و گردن از دیگر خود فروخته‌ها بالاترند و نقش عمله های دون پایه ای مانند حنیف حیدرنژاد و سیامک نادری در حکم  یابوهای زاپاس گاری وزارت اطلاعات و انجمن نجات می باشند.

حکایت سیامک نادری که دیر آمد اما خیلی سریع صنعت مزدوری را به خودش حقنه  کرد، طنزی است تهوع آور که شرح  آن بدرستی اثبات زوال عقل این فرد است.  

وی همان کذّاب و شل مغزی است که پس از وصل شدن به عوامل سفارت رژیم در آلبانی، ادعا کرده بود که سازمان مجاهدین ۱۷ سال تمام  سعی کرده بود که وی را از بین ببرد (ازجمله این ادعا که سازمان با دادن بیسکویت های سمی قصد کشتن وی را داشته اما این پریشان عقل با تردستی این بیسکویت ها را به پرنده ای داده بود و اینگونه از خطر حتمی مرگ نجات پیدا کرده بود اما پرنده جان داد). وقاحت و دنائت این فرد لوده و روان پریش مسخره حد و مرزی نمی شناسد.

سیامک نادری روان پریش، مانند دیگر مزدوران، به کاه دانی زده و در مطلبی مشمئز کننده آقایان اصغر ادیبی و بهرام مودت، دو ملی پوش سابق فوتبال و از اعضای شورای ملی مقاومت ایران را که تمام اعتبار و افتخارات ورزشی خود را در طبق اخلاص نهاده و همچنان در صفوف مقاومت استوار ایستاده و برعهد خود برای مبارزه و سرنگونی تمامیت رژیم جنایتکار آخوندی وفادار مانده‌اند را با علی پروین که مانند این دلقک، جیره خوار رژیم هست، مقایسه کرده است.

این پلشت، عکسی  که این دو را همراه با جمعی از نوجوانان نشان می دهد، به عنوان سندی برای اثبات "کودک سرباز" در ارتش آزادیبخش انتشار داده و در باره آن لجن پراکنی کرده است، در صورتی که این عکس مربوط به سالهای بسیار دور و در زمان برگزاری یکی از جلسات شورا در کمپ اشرف  می باشد که جوانان در این عکس لباس فرم بر تن دارند.

پوشیدن لباس فرم ارتش در کمپ اشرف، نه تنها برای افراد کادر بلکه برای بسیاری از نوجوانان و جوانان که بعضا بسیاری از آنها دوست داشتند که این لباس را بپوشند و همچنین برخی از مدعوین،  امری عادی، مرسوم و معمول بود.

پوشیدن لباس فرم هرگز بمنزله آموزش نظامی برای نوجوانان و یا شرکت آنها در عملیات  نظامی نبوده است،

اگر آنچه تباه شدگان یاوه گو امروز ادعا می کنند و آموزش نظامی  کودکان در آن سالها جزو دستورات ارتش بوده، چرا رگ غیرت دفاع از حقوق کودکان آنها، آن زمان عود نکرد، شکوه و شکایت نکردند، دست به اعتراض نزدند. مگر اسماعیل وفا یغمایی کر و کور و منگ بود که وقتی دید فرزند نوجوانش "کودک سرباز" شده، سکوت کرد و دم برنیاورد.

جواب آن ساده است، ربط دادن لباس فرم  به آموزش نظامی و اتهام "کودک سرباز" و شرکت در عملیات های نظامی چیزی نیست بجز قی کردن و باز نشخوار سوژه های کهنه  و خط  وزارت اطلاعات که  در خدمت پیشبرد شیطان سازی علیه مجاهدین و مقاومت است و معرکه گردان آن این اراذل و اوباش وزارتی می باشند.

وجود تنها یک عکس از مزدور امیر یغمایی با در دست داشتن یک اسلحه، که بطور واضح مشخص است جنبه سلفی و ژست گرفتن در برابر دوربین را  داشته و سالهاست که در تمامی سایتهای وزارت اطلاعات رژیم و شعبه ها و رسانه های خارج کشوری مرتبط با رژیم  بطور هماهنگ منتشر می شود، بخوبی بیانگر این حقیقت است که ادعای  آموزش نظامی کودکان، ادعایی بی پایه و اساس است که تنها از سوی مزدوران و حرام لقمه های وزارتی مطرح می شود و لاغیر.       

مستند "کودکان کمپ اشرف" که در فاصله ای نزدیک با فیلم سینمایی "سرهنگ ثریا" یا «خانواده های اردوگاه اشرف» ساخته سازمان هنری رسانه ای اوج ( سپاه پاسداران) به نمایش درآمد، دستمایه ای بسیار مشابه با یکدیگر دارند، "کپی برابر اصل".

فیلم اول، روایت جدا کردن صدها کودک از خانواده است، کودکانی که سازمان مجاهدین آنها را در شرایط خطیر جنگ کویت (۱۱ مرداد ۱۳۶۹ / ۲ اوت ۱۹۹۰ تا ۹ اسفند ۱۳۷۰/ ۲۸ فوریه ۱۹۹۱)  بنا به احساس مسئولیت نسبت به جان آنها و در یک پروژه و با هزینه های  گزاف به کشورهای امن از جمله به اروپا منتقل کرده بود.

نگه داشتن کودکان بی دفاع  در آن  شرایط بس خطرناک و در میان خاک و خون و عدم انتقال آنها، هنگام بمباران برخی از پایگاههای ارتش آزادیبخش توسط نیروهای متحدین به رهبری آمریکا (با وجود اعلام بی طرفی)، بدون شک می توانست تبعات جانی بسیار سنگین برای این کودکان داشته باشد. به همین دلیل انتقال کودکان تصمیمی بغایت انسانی و مسئولانه برای حفظ جان آنها بود که بواقع یکی از افتخارات سازمان مجاهدین خلق ایران است. درحالی که درپروژه های مشابه در فنلاند و انگلیس و ... درجنگ دوم جهانی کودکان هزینه های زیادی را متحمل شده‌اند

مستند "کودکان کمپ اشرف" داستان ۴ تن از افرادی است که مدعی هستند که مجاهدین آنها را در سنین پائین به اجبار و با هدف "کودک سرباز" کردن آنها درسالهای بعد از اشرف به اروپا بردند و از خانواده جدا کردند.

امیریغمایی در ارتباط مستقیم با عموی خود، ابوالقاسم یغمایی، مزدور رژیم و مسئول انجمن نجات وزارت اطلاعات در استان یزد است. این "کودک سرباز" سالهاست (همراه با ابوی مزدور) نقش بسیار مهمی در پیشبرد توطئه ها  و دسیسه های  وزارت اطلاعات علیه خواهر مجاهد اکرم حبیب خانی دارد که همچنان  برعهد و پیمان خود برای سرنگونی رژیم ضد بشری و زن ستیز آخوندی وفادار مانده است.  

 در فیلم دیگر (سرهنگ ثریا )، مادری بدنبال فرزندش است که توسط  مجاهدین با زور به پادگان اشرف برده شده و مادر تلاش می کند تا فرزندش را از دست این "گروه تروریستی" آزاد کند.

 فیلم سرهنگ ثریا در جشنواره فجر و مستند "کودکان کمپ اشرف" در جشنواره گوتنبرگ در سوئد تقریبا همزمان در داخل و درخارج اکران شدند.

همانگونه که بخوبی مشخص است، سناریو و دستمایه هر دو فیلم بر پایه اتهامات و افترا های نخ نما شده وزارت اطلاعات علیه مجاهدین نوشته شده است که  قدمتی بیش از سه دهه در تداوم امر شیطان سازی دارد.      

سارا معین سازنده مستند "کودکان کمپ اشرف"  در گفتگو با احمد رافت در کیهان سلطنت طلب لندن به این نکته اشاره می کند که این مستند را به درخواست و پیگیری مصرانه امیر یغمایی و بدلیل "انسان دوستانه" ساخته است!

به اعتراف سارا معین او اولین فیلمبرداری را ۶ سال قبل درخانه یغمایی آغاز کرده است درادامه با موانع بسیاری روبرو شده است ولی توضیح نمیدهد که این موانع چطور و بوسیله چه ارگانی از سرراهش برداشته شده است که یک فیلم ۸۴ دقیقه ای آنهم درسطح ابتدایی ۶ سال به درازا کشیده است.

ازهمه مهمتر درمعرفی این فیلم، یکی از همکاران این فیلم ایرج مصداقی مزدور نفوذی و دیگری یک خبرنگار بسیجی به نام «هومریش» است. مزدورنفوذی خودش را مشاور این فیلم اعلام کرده است. پس میتوان نتیجه گیری کرد که دست قوی وزارت اطلاعات پشت آن بوده است که سارا معین با لودگی وبه موش مردگی زدن خود آن را نفی می‌کند.

اینکه سازنده این مستند هیچ تلاشی نکرده، حداقل برای حفظ ظاهر بی طرفی هم که شده، پای صحبت ۴ تن دیگر از آن کودکان بنشیند، که امروز در آلبانی، اروپا و حتی در سوئد زندگی می کنند و با تحصیلات عالیه همچنان در صفوف مقاومت هستند و خللی در عزم آنها  در مسیر مبارزه برای سرنگونی تمامیت رژیم و برچیده شدن بساط آشغال های وزارتی وارد نشده و در مستند خود تنها به  اراجیف و دروغ های امیر یغمایی و سه نفر ازهمپالگی هایش  بسنده کرده و اینکه بسادگی از کنار ارتباط  امیر یغمایی با دستگاههای اطلاعاتی رژیم و انجمن نجات (به اعتراف صریح خودش که به آن افتخار هم می کند)  و مشاورت مزدور نفوذی گذشته و آن را آگاهانه نادیده گرفته، بدون هیچ پیش فرض و یا پیشداوری جای تامل بسیار دارد، چرا که نتیجه نهایی ساخت این مستند تماما به سود رژیم جنایتکار آخوندی و در خدمت توطئه های وزارت اطلاعات علیه سازمان مجاهدین خلق ایران بوده و کاربردی بجز تداوم  سیاست شیطان سازی و زمینه سازی برای حذف فیزیکی ندارد و برای پاسخ به این سئوال که، آیا سازنده مستند دانسته و یا ندانسته به نتایج کار خود واقف بوده، بایستی که به انتظار زمان نشست و اینکه حقیقت دیر یا زود آشکار خواهد شد.

سارا معین در مصاحبه با کیهان سلطنت طلب لندن، ازهواداران و حامیان مقاومت گله مند است که چرا در باره فیلمی که آن را ندیده اند دست به اعتراض زده اند. درحالی که چند نفر از جوانان  در روز اول پخش این فیلم در فیستوال فیلم یوتوبوری آن را دیده و برای دیگران نقل کرده اند.

پس جای تعجب و گله و شکایت نیست، علیه مستندی که با حمایت سفارت رژیم در سوئد به جشنواره گوتنبرگ راه یافت و تمامی سایتهای وزارت اطلاعات و انجمن نجات و فراق و کیهان سلطنت طلب لندن آن را بطور گسترده پوشش تبلیغاتی دادند و تمامی قلم به‌مزدان نیز در تعریف و تمجید از آن بسیج شدند، دست به اعتراض زد.

سارا معین خود را ژورنالیست و فیلمساز مستقل معرفی می کند.

وی موضوعی را برای ساخت مستند خود انتخاب کرده که پیش از وی چند تن از "خبرنگاران دوست رژیم" از جمله لوئیزا هومریش آلمانی، که وی نیز خود را خبرنگار مستقل معرفی می‌کند، با استناد به روایت دروغین شاهدان  و مزدوران پیشانی سفید رژیم به آن پرداختند که مورد حمایت و تشویق بسیاری از عوامل رژیم در خارج کشور قرار گرفت. جالب اینکه این خبرنگار بسیجی در حساب توئیتر خود ضمن استقبال از این مستند در مورد آن بسیار تبلیغ کرده و دیگران را نیز به تماشای آن تشویق کرده است. امری تصادفی؟

لوئیزا هومریش، خبرنگار بسیجی  بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۷ به عنوان دانشجوی رشته الهیات برای تحصیل به ایران رفته بود که در این دوران در ارتباط نزدیک با واحد بسیج زنان سپاه پاسداران قرار گرفت و همراه با  آنان در"کاروان راهیان نور"، نمایش مشمئز کننده ای که هر سال توسط سپاه جهل و جنایت برگزار می شود، با افتخار شرکت داشت و در باره این تجربه خود، فیلم مستندی هم ساخت.

وی پس از بازگشت به آلمان، مقاله ای سراسر دروغ  و افترا علیه مجاهدین را در مجله اشپیگل نوشت که با شکایت نمایندگی شورای ملی مقاومت ایران در آلمان و شکست مفتضحانه در برابر دادگاه مجبور شد که بخشهای بسیاری از آن اراجیف را حذف کند

در خاتمه باید اذعان کرد که این تشبثات و دست و پا زدن های بیهوده ماموران وزارتی راه بجایی نخواهد برد،  همانطور که تا بحال نیز نبرده. این اراذل و اوباش عِرض خود می برند و زحمت ما می دارند.

ننگ و نفرت بر مزدوران و جیره خوران رژیم آخوندی

با امید به پیروزی محتوم  مردم میهنمان    

خانم اینگرید بتانکور: این همه پیامک‌های شیطان‌سازانه علیه سازمان وخانم مریم رجوی برای چه ؟

  خانم اینگرید بتانکور: این همه پیامک‌های شیطان‌سازانه علیه سازمان وخانم مریم رجوی برای چه ؟


خانم اینگرید بتانکور، کاندیدای پیشین ریاست جمهوری کلمبیا 

خانم بتانکور از شخصیت‌هایی است که از روز اول نه با چشم بسته و خاطرجمعی کامل، بلکه با احتیاط به جانب مقاومت ایران آمد. او مانند دیگران در برابر حجمی غیرقابل باور از شیطان‌سازی قرار داشت. از شک شروع کرد و کم‌کم به یقین رسید. غور در سخنان او در اجلاس یادشده ما را به این واقعیت رهنمون می‌شود:

«می‌دانید، من سال‌هاست که مریم را همراهی می‌کنم و در بسیاری از مراحل او را مشاهده کرده‌ام. اولین‌باری را که به این گردهمایی آمدم، به‌یاد دارم. در واقع، همین‌جا بود، سال‌ها پیش دقیقاً در همین مکان بود و یادم می‌آید الی ویزل آن روز با ما بود.

بعد از شرکت من در این اجلاس، کامپیوترم تقریباً منفجر شد با انواع پیام‌هایی که به من اطلاع می‌داد در [دام] سازمانی افتاده‌ام که در واقع یک فرقه با کیش شخصیت است و این‌که تروریست و کمونیست هستند.

بنابراین فکر کردم، باشد، باید تحقیق کنم و ببینم چه خبر است. و اگر بعد از ۱۵ سال اینجا هستم، به‌این دلیل است که اطمینان عمیقی دارم که در جایی هستم که تاریخ آن‌را از ما طلب می‌کند؛ ما در جای مناسب هستیم.»

او پنهان نمی‌کند و از بیان این واقعیت ابایی ندارد که کنجکاو بوده و می‌خواسته ببیند در این فرقهٔ متهم به کیش شخصیت چه می‌گذرد؟ یعنی در واقع نیامده بود از همان ابتدا از مریم رجوی پشتیبانی کند. سخنان بعدی او مؤید واقعیت‌هایی است که در مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران دیده و باعث شده تا امروز با استحکام تمام و سر بلند از مقاومت ایران دفاع کند. به‌‌راستی او چه چیزی را دید؟ چه واقعیت‌هایی باعث شدند که قضاوتش نسبت به این مقاومت، درست معکوس آن چیزی باشد که انبوه پیامک‌ها شیطان‌سازانه به وی القا می‌کردند؟ اجازه بدهید از خلال سخنرانی او به این واقعیت پی ببریم.

 

تبدیل سنگستان لیبرتی به گلستان آزادی

«یکی از تصاویری که در خاطرم مانده این بود که بالأخره پس از سال‌ها مبارزه، توانستیم همه افرادی را که در کمپ لیبرتی بودند، به‌یاد داشته باشید که آنها در عراق رنج می‌کشیدند، یعنی این‌همه سختی تحمل می‌کردند به‌خاطر این‌که توسط نیروهای نیابتی ایران در عراق قتل‌عام می‌شدند و سرانجام به آلبانی رسیدند؛ به یک بهشت، ولی در واقع این‌طوری نبود. وقتی رسیدند، زمینی بود که نه وسع مالی آن‌را داشتند و نه چیز دیگری. یک زمین خالی، بدون هیچ‌چیز»

 

مریم رجوی با چکمه‌ها و دستکش کارگری

یکی دیگر از تصویرهایی  که در بتانکور مانده و برایش هم‌چنان انگیزاننده است،‌ تصویری است که از مریم رجوی در هنگام سازندگی اشرف۳ دیده است. این یکی از نقاط وصل او با مقاومت ایران و مریم رجوی است.  

«چهار، پنج ماه بعد رسیدم و یادم می‌آید که مریم رجوی را دیدم که چکمه‌های کارگری و دستکش‌های کارگری پوشیده و در ساختمان‌سازی کار می‌کند، یعنی از نظر فیزیکی ساختمان‌هایی را می‌سازد که به مکان‌هایی تبدیل می‌شود که بتوانند در آن بخوابند و کار کنند.

من آن‌را به‌خاطر می‌آورم. من آن‌را به‌خاطر می‌آورم. و بعد، وقتی به ما می‌گویند که آنها سکت با کیش شخصیت  هستند که اخبار جعلی و شیطان‌سازی است، حالم را بهم می‌زند، زیرا حقیقت را می‌دانم.

من در معرض اخبار جعلی قرار گرفته‌ام. من هم مورد انتقادهای زیادی قرار گرفتم که احساس می‌کنم ناعادلانه است، اما در این مورد، چون می‌دانم مریم رجوی کیست، به‌خاطر دروغ‌هایی که آنها می‌گویند، حالم را بیشتر بهم می‌زند.

من او را زنی می‌دیدم که بالاتر از دیگران نیست. اون بالا نیست، او در حال خدمت است، همیشه خدمت می‌کند، همیشه به همتایان خود خدمت می‌کند. نه تنها این، همهٔ شما که وارد این مکان شده‌اید، کاری را که این زنان مجاهدین خلق می‌کنند دیده‌اید.»

خانم بتانکور : اگر این جنبش مهم نبود، چرا این‌قدر [علیه آنها] زحمت می‌کشید؟ وبی نهایت از آن وحشت دارید ونا خواسته آدرس آلترناتیو میدهید

 خانم بتانکور : اگر این جنبش مهم نبود، چرا این‌قدر [علیه آنها] زحمت می‌کشید؟ وبی نهایت از آن وحشت دارید ونا خواسته آدرس آلترناتیو میدهید


اینگرید بتانکور روزی که شما درتهران خواهید بود بزودی می رسد

اگر این جنبش مهم نیست چرا...؟

خانم بتانکور توضیح می‌دهد که این رژیم برای شیطان‌سازی از آلترناتیو دموکراتیک از چه شیوه‌هایی بهره‌برداری می‌کند؛ شیوه‌هایی که سیاست مماشات به‌دلیل منافع پراگماتیستی، سعی در کتمان آنها دارد.

«اینجا در غرب، کشورهای ما، آنها سعی می‌کنند به ما توضیح بدهند که این موضوع مهمی نیست. مهم نیست تا وقتی‌که نبینیم رژیم برای مخالفت و شیطان جلوه‌دادن این مقاومت چه می‌کند که شگفت‌آور است.

آنها یک دیپلماسی کامل بر روی مقابله با مجاهدین خلق و شیطان جلوه‌دادن مریم رجوی دارند. نه تنها افرادی که در سفارتخانه‌ها کار می‌کنند، بلکه تروریست‌هایی که در سفارت‌خانه‌ها کار می‌کنند و تروریست‌هایی که برای نابودی این جنبش برنامه‌ریزی حملات تروریستی می‌کنند. ویلپنت ۲۰۱۸ و توطئه‌های ترور در همه‌جا را به‌یاد دارید؟»

این سخنرانی باطل‌کنندهٔ جنسی از تبلیغات است که آلترناتیو دموکراتیک نادیده انگاشته می‌شود. این نادیده‌انگاری بخشی از معاملهٔ بین مماشاتگران و فاشیسم دینی است و برای آن هزینه‌های کلان در نظر گرفته می‌شود.

«اگر این جنبش مهم نبود، چرا این‌قدر [علیه آنها] زحمت می‌کشید؟ اما نه تنها این، به‌تازگی از پیام‌های لو‌رفته وزیر کشور و وزیر امور خارجه و وزیر اطلاعات در ایران مطلع شده‌ایم و یک استراتژی کامل برای پرداخت حقوق به ،آكادميك‌ها، دانشمندان و افرادی که معمولاً احساس می‌کنیم بی‌طرف هستند و آن‌چه می‌گویند مغرضانه نیست.

به آنها توسط رژيم پول پرداخت مي‌شود تا سازمان مجاهدین را شیطانی جلوه بدهند. می‌توانید تصور کنید که چه‌قدر زمان، تلاش و تمام انرژی‌‌یی که برای از بین‌بردن این مقاومت صرف کرده‌اند.»

***

آیا با این سخنرانی افشاگرانه تردیدی باقی می‌ماند که در میانهٔ جنگ سرنوشت‌ساز مردم ایران با فاشیسم دینی، مواضع مشعشع علیه یک مقاومت خونفشان، از سر خیرخواهی و آزادیخواهی نیست و آبشخوری دیگر دارد؟