۱۳۹۳ آذر ۶, پنجشنبه

سعید جان، اصل برائت و سکوت ایرج جان نوشته رضا محمدي 9آبان 93 اول نوامبر 2014

Sardar Jangal's photo. باز نشر 27نوامبر 14
سعید جان، اصل برائت و سکوت ایرج جان
نوشته رضا محمدي 9آبان 93 اول نوامبر 2014
شاهسوندی چطور ؟
فقط و فقط برای آزادی شاهسوندی کار کردم. در باره شاهسوندی حرفم این بود که او با ما نیست اما با سازمان بدتر است و بهتر است آزاد شود.
شما در زمان بازداشت شاهسوندی چه کاره بودید ؟
من در بخش آموزش بودم
پس چه ربطی بشما داشت شاهسوندی ؟
معاون امنیت از من خواست که نظربدهم که با او چه باید کرد. برای اظهار نظر سیاسی از من نظر مشورتی گرفتند. من هم چند جلسه با او صحبت کردم. گفتم که او با رجوی مشکل دارد و دشمن رجوی است. با ما خوب نیست اما بی خطر است و می توان ولش کرد برود. شاهسوندی رده بالایی داشت. میتوانست در خارج فعالیت کند. آدم عاقل و سالم و با شعوری بود. مثل سعادتی که فهمیده بود مبارزه مسلحانه جواب نمیدهد. بنا بر این به جای این که اعدام شود بهتر بود از او استفاده شود. بودن شاهسوندی بهتراز نبودنش بود.عفوهم دست رهبری بود وعفوشد و رفت پی کارش. بالاخره نجات زندگی یک آدم مهم بود
( بخش مربوط به گفت و گو سعید حجاریان با مجله اندیشه پویا ۲ در مورد سعید شاهسوندی ، تیر و مرداد ۱۳۹۱ صص ۳۸ – ۴۵ )
بعد از حملات افسار گسیخته، همه جانبه، هماهنگ، برنامه ریزی شده و سیستماتیک ماموران به خدمت وزارت اطلاعات بد نام آخوندی به سازمان مجاهدین و در راس آن به رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی با سیلی از اتهامات آخوند ساخته همواره این سؤال مطرح بود که نقش سعید شاهسوندی بعنوان قدیمیترین مامور بخدمت وزارت اطلاعات در این بین چیست؟ چرا که اباطیلی دراین مدت نوشته و یا گفته شده بود، سالها پیش ازاین عینا توسط وی نوشته و گفته شده بود.
بازنویسی دوباره نظرات وی که تحت عنوان "گفت گوهای من با مسعود رجوی" که حدود صد قسمت آن (درحالی که در طول گفت و گو می گوید که "آن سالها دنبال پول و درآمد بودم که وقت نداشتم برای کار دیگری") درسایتهای وزارت اطلاعات ازجمله ایران دیدبان و ایران اینترلینک درج شده بود، در گزارشهای ۹۲ و۹۳ توسط ایرج مصداقی برای پیش بردن مستقیم خط رژیم علیه سازمان مجاهدین و شخص مسعود رجوی و پوشش رسانه ای همزمان آن در سایتهای ایران اینترلینک، دریچه زرد و پژواک ایران و همچنین ارتباط وی با ایرج مصداقی به این گمانه زنی ها در باره نقش پس پرده سعید شاهسوندی شدت بخشیده بود. اما یک چیز را میشد بخوبی پیش بینی کرد وآنکه این فرد دیریا زود میبایستی که بطور علنی وارد صحنه شود.
این انتظار بالاخره با مصاحبه همنشین بهاربا سعید شاهسوندی سر آمد و سعید جان هم اینگونه وارد صحنه شد.
ورود وی به صحنه با توجه به سوابق و پیشینه طولانی درهمکاری و بخدمت درآمدن وی برای دستگاهای اطلاعاتی رژیم مشکلی بود که بایستی بگونه ای حل و فصل میشد. راه متصور این بود که در یک گفت وگو دوستانه درابتدای امر فرصتی برای وی ایجاد شود تا "از ظلم و جوری" که براین بیچاره مظلوم چه ازجانب رژیم و چه از طرف مجاهدین رفته، سخن بگوید و بدینگونه وی زیر پوشش "کشف حقیقت" تطهیرو یا بقولی سفید سازی شود.
همنشین بهار در ابتدای این مصاحبه و یا گفت و گو اعلام میکند که "هیچ یک ازدوستان در مورد انجام این گفت و گو نظر مناسب نداشتند". پس از مدتها فکر ضروری دیدم برای کشف حقیقت این گفت وگو را انجام دهم ولی لزومی نمی بیند کمتر اشاره ای به اینکه این دوستان کی هستند و دلیل مخالفت آنان چه بوده، کند که این خود نیزبه تعبیری راه را برای ابهامات و گمانه زنی ها و سوالات دیگر بازمیکند.
از جمله اینکه:
آیا حضور مستقیم شاهسوندی در صحنه منبع اصلی اتهامات وشیطان سازی علیه سازمان را به درستی و روشنی برملا نمیکند،
آیا بازتکرار اتهامات افراد تازه بخدمت درآمده به اینطریق تازگی وموضوعیت خود را از دست نمیدهد،
آیا در یک اقلیم دو پادشاه میگنجند، چرا که با آمدن شاهسوندی بعنوان سلف و مرید و مراد مصداقی با پیشینه ۲۰ ساله در دشمنی و شیطان سازی علیه مجاهدین و شخص مسعود رجوی حضور و نقش این تواب کمرنگ نخواهد شد و به حاشیه نخواهد رفت ؟
که میشود لیست این گمانه زنی ها و سؤالات را همچنان ادامه داد.
در این بین اما سکوت مصداقی و عدم درج این مصاحبه در سایت پژواک ایران بسیار سؤال برانگیز میشود و این در حالیست که این سایت همراه با سایت دریچه زرد و ایران اینترلینک (این دو سایت بهمراه ایران گلوبال این مصاحبه را درج کردند ) اکثر مقالات بظاهر مهم علیه سازمان را همزمان و بطور زنجیره ای درج میکنند.
دراین بین تنها حنیف حیدر نژاد بود که درحمایت از آن مطلبی نوشته که هم در سایت شخصی خودش و همزمان در سایت دریچه زرد درج شده است.
حنیف حیدر نژاد در مطلبی در تاریخ ۲۵ مهر ۱۳۹۳ گفت گوی همنشین بهاربا سعید شاهسوندی را تلاشی برای کشف حقیقت و پرهیز از قضاوت در مورد انسانها، قبل از دانستن حقیقت در باره ی آنها دانسته از این روی این گفت وگو را با اهمیت دانسته است.
سپس این سوال را مطرح میکند که آیا فرد مورد اتهام "حق" دارد تا در باره آنچه سازمان مجاهدین به او اتهام زده است،توضیحاتش را ارائه دهد؟ و ادامه میدهد که در حق بنیادین دفاع از خود هر فردی به عنوان جزیی از حقوق بشر نباید تردید کرد.
پس از آن به جمله ای اشاره میکند که نا دانسته و نا شیانه خط بطلانی بر تمامی اتهاماتی که علیه سازمان مجاهدین طی این سالها زده شده است، میکشد.
وی برای اینکه دمکرات منشی خود را به رخ خواننده بکشد، گستاخانه برای تطهیر این فرد از مجاهدین طلب سند و مدرک میکند ومیپرسد که این اسناد کجایند؟
در ادامه از متنبه شدن خود مینویسد که چرا اتهاماتی که به یک انسان زده شده است را برای سالهای طولانی بدون دیدن هیچگونه مدرک و سندی پذیرفته بوده است وبا فرافکنی بیشرمانه میپرسد که تکلیف اصل برائت چه میشود؟
تکلیف نظام حقوقی مدرن که وظیفه دارد بطور مستقل به اتهامات رسیدگی کند چه میشود؟
آیا قدرت های غالب و مغلوب– رژیم جمهوری اسلامی و یا مجاهدین– اجازه دارند، بدون مدرک و سند و رعایت مراحل عادلانه دادرسی، در مورد یک انسان حکم صادر کنند؟
اگر نه، و اگر اساسا آنها فاقد صلاحیت بکارگیری نظام قضایی مدرن هستند، در این حالت اصلا چرا باید به آنها اجازه داد تا با تبلیغاتشان منشاء قضاوت ما در مورد انسان های دیگر باشد ؟
این ابله و شیاد سیاسی با توهین به شعورخوانندگان به آنها این امررا القا میکند که این تنها ما هستیم که "اجازه داریم" تا هرگونه اتهامی از قبیل "خودشان،خودشان را میکشند وبگردن ما میاندازند تا کشف انواع واقسام وسایل درخانه های تیمی و تا آتش زدن خرمنها درزمان جنگ واز پشت تیرزدن به نیروهای ایرانی درجبهه های جنگ و جاسوسی و ستون پنجمی عراق، کرد کشی، ترور کور بقال و کارگر و عابر پیاده بی گناه و ترور کشیشهای مسیحی و بمب گذاری درحرم امام رضا گرفته تا زندان وشکنجه وناپدید شدن افراد ومرگهای مشکوک وجلوگیری ومنع دیدار افراد با خانواده ونقض تمامی حقوق بشر رزمندگان مستقر دراشرف و لیبرتی و جلوگیری افراد برای جدا شدن ازمناسبات تشکیلاتی وآخرین آن هم کشته شدن مسعود دلیلی توسط مجاهدین و غیره، آنهم بدون دیدن هیچگونه مدرک و سندی به مجاهدین بزنیم، حتی بدون توجه به اصل برائت و رسیدگی مستقلانه با رعایت مراحل عادلانه دادرسی توسط یک نظام حقوقی مدرن و از این بابت هم کک مان هم نگزد.
به این عنصر فرومایه و سوپردمکرات باید گوشزد کرد که اولا خودتی، ثانیا اصل برائت ورسیدگی مستقلانه با رعایت مراحل عادلانه دادرسی "جاده ی یکطرفه" نیست که فقط شما ماموران بخدمت حق رفتن درآن را داشته باشید و ثالثا کجایند اسناد و مدارکتان، غیر از شاهدین مرده و زنده و سریال نویس های دردمند که در"صداقت و راستگویی" آنان نیزهرگز نمیتوان شک کرد؟
براستی چرا و چگونه این شخص بخود این اجازه را میدهد که بیشرمانه این گونه اراجیف که "در شرایطی که برای ایرانیان و فعالین سیاسی درخارج از کشور امکان دسترسی به یک دادرسی و قضاوت عادلانه وجود ندارد" سرهم کند و بخورد خواننده بدهد.
آیا این خود بهترین نشانه استیصال و درماندگی این افراد برای ارایه هرگونه اسناد و مدارک معتبر (حتی یک برگ و سند) به دادگاه های مستقل نیست ؟
مگر در کشور آلمان اخیرآ یک فرد آفریقایی تبار که کشور خود را از ترس محاکمه بدلیل نقض حقوق بشر ترک کرده بود و در آلمان تقاضای پناهندگی داده بود، پس از شناسایی توسط هممیهنانش درآلمان محاکمه و متهم شناخته نشد؟
مگر شکایت احسان نراقی از ایو بونه رییس پیشین اطلاعات فرانسه که در کتابش از نراقی بعنوان فرد نزدیک به سرویس های اطلاعاتی رژیم نام برده بود و تشکیل دادگاه علیه ایوبونه فراموش شده است که با چه فضاحتی برای رژیم و عمالش درفرانسه پس از افشا و رو شدن نامه درخواست پول توسط احسان نراقی از دفتر ریاست جمهوری احمدی نژاد بمنظور هزینه شکایت حقوقی علیه مجاهدین، با رد درخواست محکومیت علیه ایو بونه، پایان نیافت؟
طبق منطق این آقایان میتوان نظام حقوقی فرانسه را بدین روی غیر مدرن، غیر مستقل که در آن مراحل عادلانه دادرسی رعایت نمیشود، نامید. زهی بیشرمی
بی شک اگر احسان نراقی و همپالگی هایش از این دادگاه بعنوان برنده بیرون میامدند آنوقت تمامی مزدوران از استقلال دستگاه قضایی فرانسه داد سخن میدادند و در باره دادرسی و قضاوت عادلانه در باره تظلم خواهی خود داستانها میگفتند و ازآن تعریف و تمجید هم میکردند.
البته میتوان بخوبی حس و سوزش مزدوران رژیم ازحکم تاریخی دادگاه پاریس را درک کرد، تنها جهت یادآوری این پرونده که انباشته از هزاران سند و مدرک رژیم ساخته و بر مبنای شهادت ۷ تن از مزدوران و ماموران خلص وزارت اطلاعات رژیم ( اسلاف این مزدوران که در برابرآنها بچه مزدور هستند) تشکیل شده بود که پس از یازده سال بررسی و تحقیق مستقلانه وبا رعایت تمامی مراحل عادلانه دادرسی که در یک نظام حقوقی مدرن وجود دارد، بر تمامی آن اتهامات مهر باطل زده شد و رژیم را در داخل و دم و دنبالچه هایش در خارج از کشور را بور و آچمز کرد و یکبار دیگر تاییدی بود بر این سخن رهبر مقاومت که "ما هیچگاه هراسی در برابر قانون نداریم و هرجا که قطره ای حق و قانون حاکم باشد ما قطعا پیروز خواهیم بود". (نقل به مضمون)
اما نکاتی چند در باره این گفت و گو:
۱. قبل از دستگیری
همنشین بهار پس از مقدمه چینی با طرح چند سوال این گفت و گو را انجام داده است.
مهمترین و کلیدی ترین سؤال مربوط به دستگیری سعید شاهسوندی میباشد چرا که یک پاسخ منطقی و قابل قبول میتواند نقش بسیار مهمی برای جا انداختن ادامه گفت و گو داشته باشد و دیگر سؤالات را بر روی آن سوار کرد.
قبل از هر نکته ای باید ذکر کرد اتفاقاتی که برای شاهسوندی چه در حین دستگیری و چه دوران زندان افتاده، بگفته خودش تماما بر حسب تصادف بوده است.
شاهسوندی که مدتها قبل ازعملیات فروغ جاودان "منتقد سرسخت" سازمان مجاهدین و شخص مسعود رجوی بوده "بر حسب تصادف" و درآخرین لحظه برای کمک به سازمان ( که امروز از آن بعنوان یک اشتباه یاد میکند) تصمیم به شرکت در عملیات فروغ میگیرد وچون زمان کوتاه بوده و عملا امکان ساخت پلاک شناسایی برای وی نبوده مجبور میشوند که مشخصاتش را بر روی تکه کاغذی بنویسند که اگر اتقاقی برایش افتاد قابل شناسایی باشد.
پس از زخمی شدن در تنگه چارزبرخودش را برای کمک گرفتن به دهکده ای می رساند که درآنجا پس از پرتاب نارنجک بطرف نیروهای ارتش و ژاندارمری (که تا به امروز هم هیچگاه در باره آن صحبت نکرده بود) با رگبار گلوله به پاهایش بیهوش میشود. سپس وی را بشهر می آورند که در آنجا کردهای بسیجی طرفدار رژیم می خواستند او را بکشند که "بر حسب تصادف" صمد شفاف یکی از فرماندهای سپاه فارس که وی در گذشته در شیراز جلوی ستاد مجاهدین به او سیلی زده بود و اسلحه اش را گرفته بود، وی را میشناسد و فریاد میزند "نکشید،نکشید این عضواست و جمله "نکشید نکشید، من سعید شاهسوندی هستم" را مطلقا دروغ میخواند.
۲. دوران زندان
پس از این توضیحات که بجرات میتوان آنرا قلب واقعیت وسرا پا ضد و نقیض خواند، داستان با زندانی شدن سعید جان ادامه پیدا میکند.
وی توضیح میدهد که بعد ازمدتها در بند بودن یک روز نادر صدیقی معاون حجاریان، یک عنصر صادق باورمند به جمهوری اسلامی که بیشتر تخصصش نیروهای مارکسیسم و چپ بوده و جزنویسندگان بولتن سران (متشکل از سران سه قوه، خمینی واحمد) که نامش نیزهمراه با منصور نجاتی برای مشارکت در ترور مخالفین ایرانی در رستوران میکونوس درشهر برلین آلمان هم برده شده، وهمچنین عضو مرکز تحقیقات استراتژیک رژیم نیز بوده، "بر حسب تصادف" به سلول سعید جان سر میزند که این سرزدن کاملا تصادفی ازآنزمان تا به امروز به یک دوستی خدشه ناپذیر و پایدار تبدیل شده بطوریکه وی سعید جان را که تنها به نیت "افشای هرچه بیشتر سازمان و تلاش برای برگرداندن افراد، خصوصا دودل ها و مرددها و بالاخره برای حل شدنش در مردم و امام میخواسته که با تمام توان دراینراه گام بردارد" و پس از آزادی که داوطلبانه قصد خروج از کشور را داشته حتی تا دم در هواپیما بدرقه و مشایعت میکند.
شاهسوندی که مدتهای مدیدی زیر بدترین شکنجه ها بوده، با جسارت وصف ناپذیر وعتاب خاص خود به شکنجه گران خود می گوید،"من در زندان شما زیاد نخواهم ماند، من صفر و صد هستم ، یا باید من را آزاد کنید، یا باید من را اعدام کنید". دلیل اینکه شاهسوندی اینگونه و با جسارت شرط و شروط میگذارد را در ادامه خواهیم دید.
۳. پس آزادی
داستان سعید جان تازه پس از آزادی هیجان انگیز تر میشود.
در ابتدا مدعی میشود که کلیک آزادی من که پروسه یک روزه نبود با "فحشهای مجاهدین" زده شد. من تلاشم این بود که با حداقل خسارتهای موجود نجات پیدا کنم چرا که هر آن امکان داشت اعدام شوم ( دقیقه ۴۸-۴۹).
به بیان دیگر اگر مجاهدین در باره سعید جان سکوت میکردند وی یقینا امروز زنده نبود تا بتواند اینگونه گلاب افشانی کند.
سابقا و تا امروز شنیده بودیم که حمایت مجاهدین از یک زندانی سیاسی میتوانست توجیه قانونی و بهانه بیشتربرای اعدام این فرد به جرم محاربه "همکاری با منافقین" بدست رژیم بدهد ( یکی از موارد جرمی که به موسوی و کروبی نسبت داده اند نقش و حمایت مجاهدین ازجنبش سبزبوده است) اما اینکه فحش دادن مجاهدین به یک زندانی "موجب آزادی" وی میشود، ادعایی است که تنها میتواند از ذهنیت علیل و بیمار اینگونه افرد جاری میشود.
اگر بواقع چنین بوده است (جسارتا وبا پوزش از سازمان مجاهدین) پیشنهاد میکنم که سازمان ازهمین امروز تا سرنگونی رژیم پلید آخوندی به تمام زندانیان سیاسی بر حسب جرم و سابقه زندان وحکم بریده شده تا میتواند فحش بدهد تا بلکه حتی یک زندانی سیاسی درایران دیگر وجود نداشته باشد و تمام این زندانیان از جمله موسوی و کروبی هر چه سریعتر مانند سعید جان آزادی خود را بدست آورند.
وی در جواب این سؤال که چرا کمک کردند که شما خارج شوید؟ میگوید: یک کسی به نام سعید شاهسوندی که قبلا عضو مرکزیت بوده و اینهمه فحش سازمان بهش میدهد، از تیر خلاص زن، شکنجه گر، تجاوز به زندانیان سیاسی یا کمک به ترور دکتر کاظم رجوی، مصاحبه هم کرده، یکی نه، دوتا نه، پنج تا، حتی مبارزه مسلحانه را هم قبول ندارد، به آنها گفتم که "اگر نتوانید این آدم را تحمل کنید، پس بدنبال چی هستید"؟. مبارزه مسلحانه را من رد کردم و این چیزی نیست که آنها بمن گفته باشند، یا باید اعدامم کنید و یا آزادم کنید. و اضافه میکند که من اگر در سالهای ۶۰ ،۶۱ و ۶۳ دستگیر شده بودم از امروز به فردا اعدام شده بودم و درادامه بسادگی می گوید: من اگر جای آنها بودم،همینکار را خیلی زودتر میکردم و بلافاصله تاکید میکند که فکر نکنید که بین من و آنها شرطی بوده ،اصلا و ابدا.
درجواب این سؤال که بولتن نویس پنج ستاره نادر صدیقی به چه دلیلی تلاش میکند که شما به خارج بیائید؟ پاسخ میدهد اگر از دید وی نگاه کنید، او فکر میکند که سعید اینقدر زخمی هست از سازمان مجاهدین، میتواند بیاید و در راستای منافع آنها، حتی اگر آن حرفهایی که خودش میخواهد بزند، بزند، بنفع ماست .
وی همچنین در پاسخ به این سؤال که آیا انتظاراتی که ازشما داشتند بر آورده شد ؟ میگوید ممکن است که حتما هم همینطوره. اگر از دید آنها ببینیم"هر کس که علیه مجاهدین حرف بزند، بله، انتظارات آنها بر آورده شد" ( یکساعت و ۵۷ دقیقه ) و با مظلوم نمایی میگوید من دفاع کردم از صیانت، حیثیت و سابقه سیاسی خودم، معلوم است که در این دفاع من، سازمان مجاهدین زیر ضرب میرود، برای اینکه "بدی کردند". حالا اگر رژیم جمهوری اسلامی بگوید که روزه ما بگوییم که شب است ."بلی انتظارشان بر آورده شد" ولی این معاهده نبود بین من وآنها.
در این قسمت از گفت و گو که همنشین بهار از اینهمه ضد ونقیض گویی ها کلافه شده در واکنش به ادعای وی که میگوید "بنده صد در صد مرز دارم با رژیم" (یکساعت و ۵۹ دقیقه) میپرسد که این مرزبندی چه جوری خودش را نشان میدهد ؟ پاسخ میدهد که اولا مرزبندی من الزاما نباید مانند مرزبندی شما باشد و اضافه میکند که در سالهای آزادی پس از زندان بیانیه دادم، حمله تروریستی در بغداد در می ۱۹۹۵ که طی آن خانم ها عفت حداد و فرشته اسفندیاری کشته شدند را محکوم کردم.
در ادامه گفت و گو که فراموش میکند که جریان شناسایی و دستگیری خود را "بر حسب تصادف" اعلام کرده بود بیکباره مدعی میشود که " یک نیروهایی درون رژیم میخواستند من را از زیر تیغ نجات دهند، گفتند سعید خودش را معرفی کرده و دومی ها هم میخواستند من را از اعدام نجات بدهند. بهر حال کسی که خودش را معرفی کرده میتواند مشمول عفو شود ( یک ساعت و ۲۲ دقیقه).
ازاین جمله میتوان چنین نتیجه گیری کرد که در برابر ادعای شاهسوندی که شناسایی و دستگیری خودش را کاملا "تصادفی" خوانده، گروه اولی ها و گروه دومی ها اصرار بر این دارند که به این بابا شیر فهم بکنند که "تو اگر خودت را معرفی نکرده بودی و تن بهمکاری تمام عیار نداده بودی"، دست ما برای گرفتن عفو از رهبری حتما بسته میبود وهرگز مشمول عفو نمیشدی.
شاهسوندی درادامه برای اینکه آزادی خودش را هم بسیار عادی جلوه دهد، اضافه میکند این تنها من نبودم که آزاد شدم، شهرام سیفی ،جواد گلبرگ ،فرهاد جاسبک ، کریم ترکمن آنها هم آزاد شدند و همه در خارج هستند و این "چتر حفاظتی" من بود که آنها را هم نگه میداشت. اینکه این چتر حفاظتی چرا و چگونه و توسط چه کسانی بوجود آمده بدون توضیح میماند و همنشین بهار هم زحمت سؤال کردن در اینباره را بخود نمیدهد. اینجاست که دم خروس آزادی سعید جان از زیر لحاف ملا بیرون میزند و این"چترحفاظتی"همان دلیلی است که به وی این امکان را میدهد تا با اطمینان خاطر اعلام کند که"من در زندان شما زیاد نخواهم ماند، من صفر و صد هستم ، یا باید من را آزاد کنید، یا باید من را اعدام کنید".
از اینجا به بعد در وصف قهرمانی های خود می گوید و با یادآوری چند باره که "یادمان نرود که بنده زیر شلاق و شکنجه هستم ولی در تمام این سالها که در زندان هستم، من یکنفر، یکجا، یک مکان، یک آدرس سازمان را لو ندادم". در این قسمت همنشین بهار که ازاینهمه شجاعت غافلگیر و ذوق زده شده از وی میخواهد که این جمله را دوباره تکرار کند. "من اطلاعاتی که منجر به دستگیری یکنفر، یا موجب سیلی خوردن یکنفر شده باشد، هرگز ندادم".
در اینجا میتوان حدس و گمانه زنی کرد که احتمالا در این سالها موضوع صحبت میان این زندانی مقاوم و بازجوی ۳۴ روش چگونگی تهیه و پخش کتاب و نرخ برنج و نخود و لوبیا که سعید جان پس از آزادی به شغل شریف کتابفرشی و خواربار فروشی روی خواهد آورد، بوده است.
از نکات دیگراین گفت وگو که میتوان به آن اشاره کرد سؤالات کاملا بی ربط "آیا تا به حال به ایران سفر کردید؟ و محل درآمد شما ازکجاست"؟ میباشد.
نمیدانم طرح چنین سؤالاتی اگر نشان بلاهت پرسش کننده و شیادی پاسخ دهنده نباشد، بواقع آنرا چه میتوان نامید؟ جواب "مطلقا نه" واینکه "رفتن به ایران و یا نرفتن به ایران دلیل به خیانت نیست"(دقیقه ۵۹) واعلام اینکه محل درآمدم "از محل تعدادی مغازه که طی بیست و چند سال همراه با همسرم بدست آورده میباشد" از سوی شاهسوندی نه تنها کمکی به کشف حقیقتی که همنشین بهار در پی کشف آن است، نمیکند بلکه این گفت و گو را به حالت مسخره نیز درمیاورد.
آیا از سعید جان که در این گفت و گو براحتی از گفتن واقعیت سرباز میزند و یکسری اراجیف را بخورد شنونده میدهد، میتوان انتظار داشت که بسادگی اعلام کند، که بله من از رژیم پول دریافت کرده ام.
در بالا به دریافت کمک مالی افرادی همچون احسان نراقی برای پیش بردن توطعه علیه مجاهدین در خارج از کشور اشاره ای کردم. اگر رژیم به نراقی کمک مالی میکرده که این کمک به گواهی اسناد بسیارهم عیان بوده ، شاهسوندی بعنوان فردی شناخته شده در مناسبت مجاهدین صدها باربیشترازهر کس دیگری شایسته دریافت چنین کمکهایی بوده است.
آیا همنشین بهار بواقع اینقدر گیج و پرت است که چنین سوالی را مطرح می کند و انتظار پاسخ صحیح از شاهسوندی را دارد؟
جوابهای وی به این سوالات همانقدر گستاخانه بود که توضیحات وی و مهملاتی که در پاسخ به سؤالی در باره حضورش در جلسه مربوط به هادی شمس که عوامل ومزدوران شناخته شده و پیشانی سفید وزارت اطلاعات و همسر هادی شمس از برگزار کنندگان آن جلسه بودند، شیادانه و زیرکانه سر هم کرده بود.
شاهسوندی با لودگی و بطور مسخره اعلام میکند که با انجمن نجات رژیم که هدف اصلی و نفس تشکیل آن"نجات افراد محصور در فرقه رجوی" میباشد، مخالف است این درحالیست که طی گفت و گوهدف از آمدن خود به خارج از ایران را نیز مانند مزدوران انجمن نجات "افشای هرچه بیشتر سازمان و تلاش برای برگرداندن افراد، خصوصا دودل ها و مرددها" نامیده بود.
در باره این گفت و گو که بیش از۲ ساعت طول کشیده میتوان نکات دیگری را نیز یادآور شد.اما در خاتمه و در یک جمعبندی مختصر میتوان بر پرت و پلا گویی، قلب واقعیت و بیان یک سری اراجیف تکراری و موارد ضد و نقیض از جمله "مورد تصادفی بودن دستگیری و یا معرفی" شاهسوندی وتلاش بیشرمانه همنشین بهار وهمپالگی هایش برای مظلوم نشان دادن وی که بناحق مورد اجحاف سازمان قرار گرفته است، انگشت گذاشت.
این گفت وگو که با هدف کشف حقیقت اما در اساس برای سفید سازی مهره سوخته و لاشه متعفن سیاسی چون شاهسوندی ترتیب داده شده، دقیقا در راستای خط جدیدی برای پیش بردن هرچه بیشتر سیاست شیطان سازی خصوصا پس از شکست سنگین مزدوران رژیم با حکم قضایی فرانسه بوده و نشان از دور جدیدی از این تحرکات دارد و میشود این سؤال را در این ارتباط مطرح کرد که آیا انجام این گفت وگو دراین شرایط زمانی تصادفی است؟
آیا "کشف حقیقت" منوط و مشروط به زمان است که دقیقا امروز و در امتداد توطعه های اخیرموضوعیت پیدا کرده باشد و نه مثلا ده سال پیش؟
چه اتفاقی افتاده و یا سناریوی جدیدی در شرف انجام است که همنشین بهار امروز سراسیمه در پی"کشف حقیقت" افتاده است؟
و دیگرسؤالاتی ازاین دست.
بخش اول این گفت و گو بخوبی توانست بر این امر صحه بگذارد که "انتظارات" وزارت بدنام اطلاعات آخوندی از مزدوران خود دراین سالهاچه بوده واز این ببعد نیز چه خواهد بود و اینکه "آبشخور و منبع اتهامات" علیه سازمان مجاهدین وآقای مسعود رجوی دقیقا از کجاست و آخراینکه "هرکس به مجاهدین بزند درخدمت رژیم است".
ننگ و نفرت ابدی بر آنان که وجدان و شرف خود را چه ارزان فروختند
سلام بر شیر زنان و کوهمردان در زندان لیبرتی
زنده و پاینده باد مقاومت مردمی بر علیه حکومت جور و جنایت
با احترام
رضا محمدی
29.10.2014
Sardar Jangal's photo.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر