۱۳۹۴ فروردین ۱, شنبه

(بسيار مهم )پترائوس: بزرگترين مشكل ما در عراق داعش نيست، ميليشياهاي ملايان است

واشنگتن پست مصاحبه پتراائوس

تاريخ: 20 مارس 2015
نويسنده: ليز اسلي
ژنرال ديويد پترائوس كه طي افزايش نيرو در عراق در 2007-2008 فرماندهي نيروهاي آمريكايي را بر عهده داشت، هفته گذشته براي اولين بار طي سه سال در اين كشور بود. وي در فروم سالانه سليمانيه شركت كرده بود كه يك دور هم جمع شدن رهبران، متفكران و آكادميسين‌هاي عراقي در دانشگاه آمريكايي عراق در سليمانيه در منطقه كردي در شمال عراق است.
طي مطول‌ترين اظهاراتش تا كنون در مورد بحران در عراق و سوريه، وي به سؤالات كتبي از طرف ليز اسلي از روزنامه واشنگتن پست پاسخ گفت و در رابطه با اشتباهات، تعقيب و چشم‌انداز جنگ با داعش روشنگري كرد.
بعد از چهار سال كه به عراق برگشتي چه احساسي داري؟
عراق كشوري است كه من بخوبي آنرا شناختم و برخي از تعيين‌كننده‌ترين سالهاي عمرم را در آن سپري كردم. لذا ميزاني احساساتي است كه برميگردم بعد از آخرين بار كه در دسامبر 2011 بعنوان مدير سيا در اينجا بودم. از اينكه توانستم برگردم و دوستان و همرزمان قديمي را ببينم خيلي قدرداني ميكنم.
اما برگشتن به عراق اين احساس را دارد كه ما فرصتها را از دست داديم. اين شامل اشتباهاتي است كه ما يعني آمريكا در اينجا كرديم و نيز اشتباهاتي كه خود عراقيان كردند. اين شامل دور ريختن بسياري از دستآوردها بود كه با بذل قيمتي سنگين ما و ائتلاف و شركاي عراقيمان بدست آورديم. شكست رهبران سياسي عراق در حل مجادلات طولاني مدت سياسي و سوء استفاده از اين شكستها توسط افراطيون در هر دو طرف فرقه‌ها و قوميتها.
احساس من اين است كه وضعيت در عراق امروز همانطور كه در آستانه زمان افزايش نيرو در عراق گفتم سخت ولي بدون اميد نيست. من فكر ميكنم كه هنوز ميتوان به يك نتيجه قابل قبول رسيد هر چند كه اين امر بستگي به همه ما دارد، عراقيان، آمريكائيان، رهبران در منطقهو رهبران كشورهاي ائتلاف كه با يكديگر كار كنيم تا بدان برسيم.

تو در دستآوردهاي افزايش نيرو در 2007-2008 نظارت داشتي. اينكه امروز اين چنين شده چه احساسي داري كه داعش بيش از القاعده عراق اكنون عراق را در اختيار دارد؟
آنچه براي عراق اتفاق افتاده يك تراژدي است، براي مردم عراق، براي منطقه و براي تمامي جهان. اين يك تراژدي است بيش از هر چيز از اين نظر كه نياز نبود چنين شود. دستآوردهاي افزايش نيرو كه بسختي حاصل شد براي سه سال حفظ شد. آنچه بعد از آن رويداد كه از اواخر 2011 شروع شد بواسطه اشتباهات و ارزيابي‌هاي غلط بود كه نتايج آنها قابل پيش بيني بود. و افراد زيادي مقصر هستند.
اما عليرغم اين تاريخچه و ميراثي كه بجاي گذاشت، من فكر ميكنم كه عراق و نيروهاي ائتلاف عليه داعش بخوبي پيشرفت كرده‌اند. در واقع، من استدلال ميكنم كه تهديد اصلي براي ثبات طولاني مدت عراق و تعادل منطقه بصورت عامتر داعش نيست بلكه ميليشياهاي شيعه هستند كه بسياري مورد حمايت و برخي تحت كنترل ايران ميباشند.
در موقعيتي خطير، اين ميليشياهاي شيعه به خيابانهاي عراق در پاسخ به فتوي رهبر شيعه آيت‌الله عظما سيستاني بازگشتند. و آنها از ادامه تهاجم داعش به بغداد جلوگيري كردند. اما آنها در برخي مواد نه تنها سنيان افراطي بلكه سنيان شهروند را پاكسازي كردند و عليه آنها دست به جنايات زدند. لذا آنها به ميزاني هم بخشي از نجات عراق بوده‌اند و هم بخشي از جدي‌ترين تهديدات به تمامي تلاشهاي مهم كه سنيان عرب عراق را به اين نقطه برساند كه آنها در موفقيت عراق نفع دارند و نه در شكست آن. در طولاني مدت‌تر، ميليشياهاي شيعه مورد حمايت ايران ميتوانند بصورت قدرت اول كشور درآيند كه خارج از كنترل دولت است و تحت كنترل تهران است.
از عراق گذشته، من بشدت نگران ادامه فروپاشي سوريه هستم كه يك چرنوبيل ژئوپلتيك است. تا زمانيكه مهار شود، به تشعشعات بي‌ثبات كننده راديواكتيو ادامه خواهد داد و ايدئولوژي افراطي را به تمامي منطقه خواهد پراكند.

هر تلاشي براي آوردن ثبات به منطقه، نيازمند در نظر گرفتن چالشها هم در عراق و هم در سوريه است. اين كافي نيست كه بگوئيم بعداً در ميآوريم كه چه كاري بايد بكنيم؟
چه اشتباهي رخ داد؟
علت مستقيم از هم گسستن عراق افزايش ديكتاتوري، فرقه‌گرايي و فساد دولت عراق و رهبران آن بعد از خروج آخرين نيروهاي رزمي آمريكايي در سال 2011 بود. اعمال نخست‌وزير عراق عمده دستآوردهاي افزايش نيرو را بر باد داد. سنيان عراقي را از خود جدا كردند و بار ديگر زمينه مساعدي براي كاشتن تخمهاي افراطي‌گرايي در مناطق سني بوجود آوردند و در عمل درها را به روي تسخير آنجا توسط داعش باز كردند. برخي شايد استدلال كنند كه اين امري غيرقابل اجتناب بود. عراق به هر حال شكست ميخورد بخاطر ذات فرقه‌اي بودن مردم عراق. من با اين ارزيابي مخالفم.
تراژدي اين بود كه رهبران سياسي عراق خيلي بدجوري در آنچه عراقيان به روشني ميخواستند شكست خوردند و بدين واسطه مسئوليت زيادي متوجه نخست‌وزير مالكي است.
تا جايي كه به نقش آمريكا بر ميگردد، آيا تمام اينها را ميشد با نگه داشتن 10000 سرباز جلويش را گرفت؟ من صادقانه بگويم نميدانم. اما جداً اميدوار بودم كه ميشد چك كرد و يك نيروي قابل توجه روي زمين نگه داشت.
براي اين منظور آيا ما بايد طي تشكيل دولت در سال 2010 فشار بيشتري ميآورديم براي يك آلترناتيو بجاي نخست‌وزير مالكي؟ باز بگويم كه نميشود دانست كه آيا چنين تاكتيكي موفق ميشد يا نه. اما مطمئناً يك شخصيت ديگر در رأس امور ميتوانست تفاوت زيادي ايجاد كند البته با توجه به اينكه اين فرد وجود ميداشت.
آنچه به نظر من قابل بحث‌تر است سر رويكرد ما به عراق بود و به ميزاني نسبت به منطقه در طي چند سال اخير. اين احساس مطمئناً در واشنگتن بود كه عراق را بايد در آينه عقب خود بگذاريم و هر آنچه اينجا روي دهد به نسبت امنيت ملي ما كناري است و ما ميتوانيم توجهمان را به چالشهاي مهم‌تر معطوف كنيم. برخي از اين احساس قابل فهم است با در نظر گرفتن بهاي زيادي كه تلاشهاي ما در عراق از ما گرفت و نااميدي بي‌پايان كه تلاشهايمان با آن مواجه بود.
در يك ارزيابي گذشته، در رابطه با جنگ داخلي سوريه نيز چنين رويكردي وجود داشت. اينكه آنچه در سوريه اتفاق ميافتد مسلماً يك تراژدي وحشتناك است اما تراژدي كه از اول لااقل يك تهديد براي امنيت ملي ما نبود.
اما در بازبيني گذشته، گمان كنم كمتر كساني هستند كه استدلال كنند كه رويكرد ما آنچه انجام داديم بايد مي‌بود. در واقع، اگر يك درس باشد كه من اميدوارم ما گرفته باشيم در طي چند سال اخير اين است كه يك رابطه بين وضعيت داخلي كشورها در خاورميانه و منافع امنيتي حياتي ما وجود دارد.
نميدانم عادلانه است بگوييم يا نه ولي برخي ميگويند كه عقب نشيني ما از عراق در اواخر 2011 به اين ديدگاه كمك كرد كه آمريكا دارد از خاورميانه عقب ميكشد. اين ديدگاه توانمندي ما را براي شكل دادن به رويدادهاي منطقه پيچيده كرده است و همچنين براي پيش بردن منافعي كه داريم. اين ديدگاه همچنين بسياري از متحدان ما را حداقل براي مدتي، بشدت تكان داده است و باعث شده متقاعد كردن آنها براي حمايت از رويكرد ما مشكل‌تر شود. اين البته نااميد كننده است چرا كه بواقع ما كماكان بشدت در تمامي اين منطقه درگيريم و قدرت ما در اينجا بسيار قابل توجه است.
نه ايرانيها و نه داعش پر هيبت نيستند اما ديدگاه در چند سال اخير در منطقه اين بوده كه آمريكا رو به افول است و دشمنان ما رو به اوج. اميدوارم كه بتوانيم اين روند را عكس كنيم.

وقتي قاسم سليماني، فرمانده سپاه پاسداران كه ميليشيهايي كه سربازان آمريكايي را ميكشتند و به سفارت آمريكا زمانيكه تو در آن بودي خمپاره زدند را پول و سلاح ميداد، مي‌بيني چه فكري ميكني انگار مثل قبل در جبهه هستي؟
بله، حاج قاسم، دوست قديمي ما. من چند فكر دارم وقتي كه عكس او را مي‌بينم اما عمده اين افكارم براي چاپ در روزنامه مناسب نيستند. اما چيزي كه ميگويم اينكه وي يك فرد بسيار توانمند و مبتكر است، يك دشمن درست و حسابي. او خوب بازي كرده است. اما اين يك بازي طولاني است و لذا بگذاريد ببينيم كه چطور پيش ميرود.
جالب است كه مي‌بينيم چقدر او خود را نشان ميدهد در ماههاي اخير كه يك تغيير قابل توجه از زماني است كه در سايه بود.
اما هر علتي كه دارد اين يك واقعيت مهم را تأكيد ميكند:  رژيم فعلي ايران متحد ما در خاورميانه نيست. نهايتاً بخشي از مشكل و نه راه حل است. هر چقدر كه ايرانيها بيشتر در منطقه هژموني كسب كنند، بيش از پيش سنيها را راديكال ميكند و به ظهور گروههايي مانند داعش دامن ميزند. اگر چه آمريكا و ايران ممكن است داراي منافع نزديك شونده به هم باشند در شكست دادن داعش اما بطور كلي منافع ما جدا از هم است. پاسخ ايرانيها به دستي كه آمريكا دراز كرده بود تشويق كننده نبود.
قدرت ايران در خاورميانه لذا يك مشكل دوگانه است. بيش از هر چيز مشكلزا است چون بشدت نسبت به ما و دوستانمان عداوت دارد. اما در عين حال خطرناك است چون هر چه بيشتر احساس شود عكس‌العملهاي بيشتري را برميانگيزد كه به منافع ما آسيب ميرساند. راديكاليسم سني و اگر حواسمان نباشد چشم‌انداز يك تكثير اتمي.

تو در گذشته كنش واكنشهايي با قاسم سليماني داشته‌اي. راجع به آن برايمان ميتواني بگويي؟
در بهار 2008، نيروهاي ائتلاف و عراق در يك نبردي وارد شدند كه يك نبرد تعيين كننده بين نيروهاي امنيتي عراق و ميليشياهاي شيعه مورد حمايت ايران بود.
در وسط اين جنگ من از يك مقام عراقي بسيار ارشد شنيدم كه قاسم سليماني يك پيام به من داده است. وقتي كه با اين مقام عراقي ملاقات كردم او پيام را داد: “ژنرال پترائوس، تو بايد بداني كه من، قاسم سليماني، سياست ايران را در عراق، سوريه، لبنان، غزه و افغانستان كنترل ميكنم.” نكته او روشن بود: او صاحب سياست و منطقه بود و من بايد با او سر و كله ميزدم. وقتي پيام آور عراقي از من سؤال كرد كه چه بايد به او در جواب بگويد من  به او گفتم كه به سليماني بگو كه او ميتواند “به شن مشت بزند”(كشكش را بسابد).

اگر تو برگردي و نگاه كني به افزايش نيرو زمانيكه سربازان آمريكايي تحت فرمانت بودند و وضعيت جنگ را تغيير دادند آيا كاري هست كه جور ديگري ميكردي؟ آيا پشيماني‌اي داري؟
همواره كارهايي هست وقتي كه به عقب نگاه ميكني و مي‌بيني كه قضاوت غلط كردي ويا جور ديگري آنرا انجام ميدادي. مطمئناً تصميماتي بود كه طي سه دوره مأموريتم در عراق من اشتباه كردم. صادقانه اكنون چند نفر هستند كه امروزه صدمه زيادي دارند به عراق ميزنند و من اميد داشتم كه كاش آنها را از ميدان نبرد خارج ميكردم زمانيكه قدرت آنرا داشتم. فراتر از آن، اقداماتي بود كه در سال اول در عراق انجام شد، بطور خاص، كه باعث شد تلاشهاي بعدي ما در آنجا بسيار مشكلتر شود. اما اينها امور روشني است.

چگونه بنظر تو جنگ عليه داعش را بايد پيش برد؟
بطور كلي، آنچه در عراق در اين مقطع نياز است تمامي عواملي است كه در كارزار جامع، مدني-نظامي ضد شورش آنقدر در زمان افزايش نيرو دستآورد داشت به استثناء يك تفاوت عظيم، اينكه عراقيان بايد برخي از كارهاي حياتي را بكنند كه ما ميكرديم. عراقيان بايد بعنوان مثال نيروي زميني را تأمين كنند هر چند كه آنها را مشاوران نظامي و نيروي هوايي آمريكا، با كنترل كننده‌هاي تاكتيك هوايي در صورت نياز، تقويت ميكنند.
اگر عراقيها نتوانند اين نيرو را تأمين كنند، ما بايد بر تلاشمان بيافزايم تا آنها را توليد كنيم. عراقيان همچنين بايد بدنبال آشتي با رهبران سني و جامعه عرب سني باشند. ما ميتوانيم به طرق گوناگون كمك كنيم اما باز بگويم كه نتايج قابل حفظ در مدت زمان تنها توسط عراقيان ميتواند حاصل شود كه به روشني اين توان را دارند هر چند كه گاهي اراده آن كمتر ديده ميشود.
مشخص‌تر بخواهم بگويم:

اول اينكه حياتي است كه نيروهاي عراقي نبايد مناطقي را پاكسازي كنند كه نميتوانند يا نميخواهند نگه دارند. نيروي “نگه دارنده” قبل از عمليات پاكسازي بايد مشخص شود. اين نياز به نيروهاي سني ضد داعش را برجسته ميكند كه ميتوانند به مناطق عمدتاً سني بروند و نيروي آزاديبخش ديده شوند و نه تسخير كنندگان يا سركوبگران.
دوم، نيروهاي عراقي كه دست به عمليات ميزنند بايد در رفتارشان حزم بسا بيشتري نشان دهند. من از گزارشات جنايات فرقه‌اي بسيار نگران هستم بطور خاص توسط مليشياهاي شيعه كه به مناطق سني ميروند كه قبلاً دست داعش بوده. ربودن، كشتن انتقامي، بيرون راندن تعداد زيادي سنيان از خانه‌هايشان، اين اعمال آسيب زننده هستند براي آنچه كه بايد بدان دست يافت. اين اعمال مهمترين اميد داعش براي بقاء است. فشار وارد كردن به سنيان كه بار ديگر احساس كنند كه نياز است نيروهاي عراقي را از مناطق خود بيرون برانند. ته خط اينكه مغلوب كردن داعش تنها نيازمند زدن آنها در ميدان نبرد نيست بلكه همزمان زنده كردن آشتي سياسي با سنيها نياز است. سنيها را بايد برگرداند. آنها بايد حس كنند كه در موفقيت عراق و نه در شكست آن منفعت دارند.
سوم، همانطور كه قبلاً گفتم، ما بايد بفهميم كه تهديد شماره يك بلندمدت براي تعادل عراق و بالانس در منطقه نه داعش كه در راه شكست خوردن در عراق به نظر من است و اينكه از پناهگاه عراق به بيرون رانده شود، بلكه تهديد بلندمدت قابل توجه تهديد ميليشياهاي شيعه مورد حمايت ايران است. اگر داعش از عراق رانده شود و نتيجه اين باشد كه ميليشياهاي شيعه مورد حمايت ايران بعنوان قويترين نيرو در كشور ظهور كنند، و نيروي امنيتي عراق را همانند حزب‌الله در لبنان، تحت الشعاع خود قرار دهند، اين براي ثبات و حاكميت عراق بسيار بد است و همچنين است براي منافع ملي ما در منطقه.
چهارم، حالا كه داريم در مورد مشكلات سخت صحبت ميكنيم، سوريه نيز هست. هر نتيجه قابل قبول در سوريه نيازمند ساختن نيروهاي اپوزيسيون ضد داعش توانمند است كه ما در جبهه جنگ از آنها حمايت ميكنيم. هر چند كه خوب است كه مي‌بينيم دولت از اين ابتكار حمايت ميكند اما من فكر ميكنم كه ميتوان سؤالاتي در مورد كافي بودن ابعاد، سرعت و منابع تلاش فعلي مطرح كرد. بعنوان مثال تا زمانيكه بمبهاي بشكه‌اي وجود دارند نميتوان يك مركز فرماندهي در داخل سوريه درست كرد تا فرماندهي و كنترل نيروهايي كه تعليم و تجهيز ميكنيم را به عهده گيرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر